در احوالات شیخ ما ، گفته خواهد آمده شد که :
شیخ در عنفوان شباب ، به جماعت حرامیان در آمدی ، طریق عیاری پیشه نمودی ، مستکبران را بالمرصاد بنشستی و راه ببستی و کاروان بزدی و به بیوت اغنیاء با لباس مبدل ، در آمدی و آنچه در آن سرای ببودی ، جمله بزدی و آن سرای چنان بگشتی که گویی هیچ ذی حیاتی بدان سرای مقیم نبودی . و آنچه بیافتی به مستمندان بدادی به مساوات .
*شیخ در لباس مبدل
روزی واعظی در مضرت دزدی یاران را پند همی بدادی که : هان ! ای یاران ، بیندیشید ، روزی را که فی آن یوم آنچه دزدیده آمدی ، لسان گشودی و سارق را مخاطب نمودی و راه گریز و مفر ، از پیش و پس بسته آمدی ...
لطفا بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید !